قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه

ساخت وبلاگ

قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه

(مطالبی که داخل گیومه هست به حالت شعر خوانده میشه وبقیه مطالب به حالت قصه)

“یه روز حضرت زهرا(س)
مادر ما بچه ها
که خیلی مهربونه
تنها بود و نشسته بود تو خونه”

که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن:

“کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی (ع) سر میزنه”

اون کسی که پشت در بود فرمود:

“منم منم پیامبر (ص)
که اومدم پشت در
سلام بر دخترم
فاطمه اطهرم”

حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن.
پیامبر فرمودن:

“ای دختر عزیزم
مریضم و مریضم
یدونه عبا میاری
که رو سرم بذاری”

حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن, بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن, مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن.
بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود?
کسا بود و کسا بود.

( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت, به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم “اسم عباشون چی بود” باید بپرید بالا و بگید “کسا بود و کسا بود”)

یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن.

“کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه”

“کی بود? امام حسن (ع)
سرور هر مرد و زن”

بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن.
ایشون فرمودن:

“سلام مامان خوبم
مامان مهربونم”

حضرت زهرا هم در جواب گفتن:

“سلام نور دو چشمم
سلام میوه قلبم”

امام حسن فرمودن:

“چه بوی خوبی میاد
بوی پیامبر میاد?
این بویی که پیچیده توی خونه
شبیه بوی عطر
بابا بزرگ خوب و مهربونه”

بچه ها پیامبر, پدر بزرگ امام حسن بود, حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن.

“اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود”

امام حسن رفتن پیش پیامبر  گفتن:

“سلام ای مهربونم
بابا بزرگ خوبم
اجازه می دید منم زیر عباتون
بشینم و بمونم”

 

بوستان دانش-کودک و نوجوان...
ما را در سایت بوستان دانش-کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bustanedanesha بازدید : 460 تاريخ : دوشنبه 19 شهريور 1397 ساعت: 16:30